ـ خانم ببخشید اگه بخوام برم قائم از اینجا باید سوار تاکسی شم؟ معلومه آدرسو بلده. اومده درست واستاده جایی که باید سوار تاکسی بشه. با لهجهی عجیبی حرف میزنه. فکر نکنم هیچ جای دنیا فارسی رو این جوری صحبت کنن. اما مشکل از خودش نیست. از دهنشه که کجه تو همین چند ثانیهی کوتاه که حرف میزنه و به دهنش زل میزنم فکر میکنم باید یه نقص عضو مادرزادی باشه. میگم: بله. میرم چند قدم اونطرفتر منتظر تاکسی میایستم. هممسیریم اما من زودتر پیاده میشم. از در خونه که اومدم بیرون و مثل همیشه به قول بابام ، مثل در ندیدهها درو محکم کوبیدم تا بسته شه، دیدم خیابون خلوته، فقط یه آقایی از اون طرف ییچ اومد. کت و شلوار راه راه مسخرهای تنش بود و کیف مسخرهتری دستش. دو قدمی نرفته بودم که نم نم بارون شروع شد. امون از اردیبهشت. از صبح نم میزنه و میایسته. به خیابون اصلی رسیدم. ماشینا از سمت چپم میان. رسیدم وسط بلوار. ایستادم. خیابون از این طرف چقدر شلوغه! ماشینا از سمت راستم میان. همهی فکرم به موهامه. زیر لب میگم:
ادامه مطلب نوع مطلب : ستاره حجتی، برچسب ها : لینک های مرتبط : . دیوار سایت ![]() و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد من با نخستین نگاه تو آغاز شدم. ![]() لیست شاعران دوست طبق حروف الفبا آخرین اشعار آرشیو سایت پیوندها نویسنده آمار سایت ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||||