از دست تو و زمانه دادا دادا خاموش میان سینه ام فریادا دیوانه اگر شوم ندانی چه کنم رسوا بشوم هـر آنچـه بادا بادا حلاج صفت به کوچه ها سرگردان فــریــاد خـدا خدا دلم سـر دادا
این تلخ زمانه تیشـه بر ریشه زند شیرین سخـنی، منم چنان فرهادا دردیست درون سینه ام بی درمان زین درد و تو و زمانه صد بـیدادا بیهوده بهانه می کنی کار دل است در کــار شـکـستـن دلـی استادا از پای فتاده ام تو خوشحال شدی؟ افـتـاده دلـم بــدسـت تو افتـادا گلی دیلم کتولی نوع مطلب : گلی دیلم کتولی، برچسب ها : لینک های مرتبط : . دیوار سایت ![]() و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد من با نخستین نگاه تو آغاز شدم. ![]() لیست شاعران دوست طبق حروف الفبا آخرین اشعار آرشیو سایت پیوندها نویسنده آمار سایت ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
||||